پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
خیلی خوشحالم که .....
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1926
نویسنده : TAKPAR

* خیلی خوشحالم از اینکه ...     تو بدنیا اومدی تو

 

دنیا فهمید که تو انگار ...    نیمه گمشدمی تو

زندگی خیلی خوبه چونکه خدا تو رو داده

                                                          روز تولدم برام فرشته شو فرستاده

خدا مهربونی کرد     تورو سپرد دست خودم    دستتو گرفتمو     فهمیدم عاشقت شدم

اورده دنیا یه دونه    اون یه دونه پیشه منه    خدا فرشته هاشو که    دست همه نمیسپره

تو نمیومدی پیشم    من عاشق کی میشدم    به خاطر اومدنت      یه دنیا ممنونه توام*

 

 

                         خیلی خوشحالم که...................

                                                                         خدا مهربونی کرد............

  

                       

   

 


:: موضوعات مرتبط: ﺷﻌﺮ و ﻗﻄﻌﺎت ادﺑﯽ , دل نوشته , ,
:: برچسب‌ها: خیلی خوشحالم که , , , , , ,



عکسی عجیب که فقط ۱ بار در سال می‌ توان دید
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1769
نویسنده : TAKPAR

 

این تصویر که بسیار عجیب به نظر می رسد اگرچه مدتهاست که از انتشار آن می گذرد و شاید بسیاری از مخاطبان و مراجعان به اینترنت بارها آن را دیده باشند اما چون این عکس را که یک صخره در برمه است فقط در یک روز خاص از سال میتوان شکار کرد و آنهم در ماه سپتامبر اقدام به انتشار مجدد آن شد.
Persianv.com At site

در این روز اشعه خورشید با زاویه خاصی بر این صخره می‌تابدو اگر عکس را بچرخانید واقعا با تصویر شگرفی مواجه خواهید شد.مردم برمه بعنوان یک معجزه به آن نگاه می کنند.


Persianv.com At site

 

 

  


:: موضوعات مرتبط: طﻨﺰ و ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ , ,
:: برچسب‌ها: عکسی عجیب که فقط ۱ بار در سال می‌ توان دید ,



شعر درس بابا
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 651
نویسنده : TAKPAR

این یک شعر فوق العاده هست که ازتون خواهش میکنم یک بار بخونیدش و حتما بعدا از خودندن این شعر رو به دیگران هم توصیه خواهید کرد

 

 

صدای ناز می آید،
صدای کودک پرواز می آید،
صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.
…معلم در کلاس در س حاضر شد ،
یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد برپا ،
همه برپا ،
چه برپایی شد آن برپا،
معلم نشئتی دارد ،
معلم علم را در قلب می کارد،
معلم گفته ها دارد،
یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها برجا .

معلم گفت فرزندم بفرما،
جان من ، بنشین ،
چه درسی ؟ فارسی داریم؟
کتاب فارسی بردار، آب و آب را دیگر نمی خوانیم ،
بزن یک صفحه از این زندگانی را.
ورق ها یک به یک رو شد.
معلم گفت فرزندم ببین بابا،
بخوان بابا،
بدان بابا،
عزیزم این یکی بابا، پسر جان آن یکی بابا، همه صفحه پر از بابا
ندارد فرق این بابا و آن بابا ،
بگو آب و بگو بابا ، بگو نان بگو بابا
اگر بخشش کنی با میشود با ، با
اگر نصفش کنی با می شود با ، با
تمام بچه ها ساکت ،
نفس ها ، حبس در سینه ،
به قلبی همچو آئینه .
یکی از بچه های کوچه بن بست ،
که میزش جای آخر هست و همچون نی فقط نا داشت ،
به قلبش یک معما داشت ،
سئوال از درس بابا داشت.
نگاهش سوخته از درد ،
لبانش زرد ،
ندارد گوئیا هم درد
، فقط نا داشت.

به انگشت اشاره او سئوال از درس بابا داشت ،
سئوال از درس بابای زمان دارد
تو گوئی درس های بر زبان دارد
صدای کودک اندیشه می آید،
صدای بیستون ،
فرهاد ، یا شیرین ،
صدای تیشه می آید ،
صدای شیرها ، از بیشه می آید .

معلم گفت فرزندم سئوالت چیست ؟؟
بگفتا آن پسر : آقا اجازه ،
اینکی بابا و آن بابا ، یکی هستند ؟؟

معلم گفت آری جان من ، بابا همان بابا ست .
پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد .

معلم گفت : فرزندم بیا اینجا چرا اشکت روان گشته ؟
پسر با بغض گفت : این درس را دیگر نمی خوانم .

معلم گفت : فرزندم چرا جانم مگر این درس سنگین است ؟
پسر با گریه گفت این درس رنگین است دوتا بابا ،
یکی بابا ،
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟

چرا بابای من نالان و غمگین است ولی بابای آرش شاد و خوش حال است ؟؟؟
تو میگوی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟
چرا بابای آرش میوه از بازار میگیرد ؟؟؟
چرا فرزند خود را سخت در آغوش میگیرد ؟؟؟
ولی بابای من هر دم ذغال از کار میگیرد؟؟؟
چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟؟؟
چرا بابای آرش صورتش قرمز ، ولی بابای من تار است ؟؟؟
چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست میدارد ؟؟؟
ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر، به زور و ظلم می کارد ؟؟؟
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟
چرا بابا مرا یکدم نمی بوسد ؟؟؟
چرا بابای من هر روز میپوسد ؟؟؟
چرا در خانه آرش گل و زیتون فراوان است ، ولی در خانه ما اشک و خون دل به جریانست ؟؟؟
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟
چرا بابای من با زندگی قهر است ؟؟؟

معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردیدند ،
بروی گونه اش اشکی ز دل برخواست ،
چو گهر روی دفتر ریخت ،
معلم روی دفتر عشق را می ریخت ،
و یک بابا ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش .
بگفتا دانش آموزان بس است دیگر ، یکی بابا در این درس است و آن بابا دیگر نیست
پاکن را بگیرید ای عزیزانم
یکی پاک کردند و معلم گفت :
جای آن یکی بابا
خدا را در ورق بنویس
و خواند آن روز
خدا بابا
تمام بچه ها گفتند :
خدا بابا

 


:: موضوعات مرتبط: ﺷﻌﺮ و ﻗﻄﻌﺎت ادﺑﯽ , ,
:: برچسب‌ها: شعر درس بابا ,



روحش شاد
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1000
نویسنده : TAKPAR
بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش  

بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می‌کرد. تا اینکه

زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده‌بود پیش وی می‌رود. از

وی می‌پرسد که «فضله‌ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه

زحمت و تلاش‌ام بود، افتاده است، آیا روغن نجس است؟» مرد با وجود

اینکه می‌دانست روغن نجس است، ولی این را هم می‌دانست که حاصل

چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید

تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و

بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.

بعد از این اتفاق بود که مرد علی‌رغم فشار اطرافیان، نتوانست تحمل کند

که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.

اگر گفتید این مرد کی بوده؟

.
وفتی این سطرها را در زندگی‌نامه‌ی حسین پناهی می‌خواندم، بد جوری

جا خوردم. تازه فهمیدم چرا اینقدر بازی‌های این آدم، اینطور به دل و جان من می‌نشست.

روحش شاد به همان شادی که او برایمان به ارمغان می آورد.

 


:: موضوعات مرتبط: ﺑﯿﻮﮔﺮاﻓﯽ و ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﺑﺎزﯾﮕﺮان , ,
:: برچسب‌ها: حسین پناهی ,



پای حرفهای ثروتمندترین زن ایرانی + عکس
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 769
نویسنده : TAKPAR



تفسير پرچم سرخ حسين
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 723
نویسنده : TAKPAR

در قبايل عرب همواره جنگ بود،اما مكه ((زمين حرام)) بود و چهار ماه رجب، ذي القعده، ذي الحجه و محرم،((زمان حرام))، يعني كه درآن جنگ حرام است.دو قبيله كه با هم مي جنگيدند، تا وارد ماه حرام مي شدند، جنگ را موقتا تعطيل مي كردند، اما براي آنكه اعلام كنند كه:((در حال جنگند و اين آرامش از سازش نيست، ماه حرام رسيده است و چون بگذرد، جنگ ادامه خواهد يافت))، سنت بود كه بر قبه ي خيمه ي فرمانده قبيله، پرچم سرخي برمي افراشتند تا دوستان، دشمنان و مردم، همه بدانند كه:((جنگ پايان نيافته است)).
آنها كه به كربلا مي روند، مي بينند كه جنگ با پيروزي يزيد پايان گرفته و بر صحنه ي جنگ، آرامش مرگ سايه افكنده است.
اما مي بينند كه بر قبه ي آرامگاه حسين، پرچم سرخي در اهتزاز است.
بگذار اين سال هاي حرام بگذرد!
حسين وارث آدم صفحه ي 50

*-*آنان كه رفتند كاري حسيني كردند و آنان كه ماندند بايد كاري زينبي كنند وگرنه يزيدي اند*-*
حسين وارث آدم ص 194


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,
:: برچسب‌ها: تفسير پرچم سرخ حسين ,



پيام حسين
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 782
نویسنده : TAKPAR

خواهران،برادران!
اكنون شهيدان مرده اند، و ما مرده ها زنده هستيم، شهيدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستيم، آن ها كه گستاخي آن را داشتند كه وقتي نمي توانند زنده بمانند مرگ را انتخاب كنند، رفتند، و ما بي شرمان مانديم،صدها سال است كه مانده ايم.وجا دارد كه دنيا بر ما بخندد كه ما مظاهر ذلت و زبوني بر حسين و زينب مظاهر حيات و عزت مي گرييم، و اين يك ستم ديگر تاريخ است كه ما زبونان،عزادار و سوگوار آن عزيزان باشيم.
خدايا اين باز چه مظلوميتي بر خاندان حسين؟
اكنون شهيدان كارشان را به پايان رسانده اند، و ما شب شام غريبان مي گيريم، و پايانش را اعلام مي كنيم.و مي بيني چگونه در جامه ي گريستن بر حسين، و عشق به حسين، با يزيد همدست و همداستانيم؟او كه مي خواست اين داستان به پايان برسد.
چه هوشيارانه دگرگون كرده اند پيام حسين را و ياران بزرگ و عزيز و جاويدش را،پيامي كه خطاب به همه ي انسان هاست.
حين وارث آدم ص 183 به بعد


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,
:: برچسب‌ها: پيام حسين ,



چه کسی مقصر است؟
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 690
نویسنده : TAKPAR

همه ي پريشاني ها و شومي ها را به گردن عوامل خارجي انداختن،اغفال مردم از واقعيت هاي زشت داخلي است و نتيجه اش ناديده گرفتن و پوشاندن سرچشمه ي اصلي و كانون هاي نخستيني است كه استعمار يكي از جوشش هاي آن است و به تعبيري يكي از مدعوين طبيعي و حتي جبري آن!

همه ي گناهان را به گردن استعمار و امپرياليسم خارجي بار كردن،يك نوع تبرئه كردن عوامل حقيقي گناه و جنايت است كه در پيش چشم ما هستند و مستقيم با ما و ما با آن ها سروكار داريم و دريغا كه نمي شناسيم!

چنين نگرشي به مسائل،كه دست هاي آلوده ي خودي را پاك مي شويد و همه ي تقصيرها را متوجه ((خارجي ها)) مي كند درست تقليد شيوه ي بيهوده ي كار آن شاعران و فيلسوف نمايان صوفي مآب قديم(گرچه در ميان موج نو هم از اين قدما بسيارند) است كه نگاه هاي ناخشنودان و ستمديدگان و مردم پايمال شده در زير سم ستوران خان و خاقان و قاضي و مفتي و صوفي را و قرباني سنت هاي منجمد و عبث هاي متحجر و خرافه هاي بيماري زاي اجتماعي و سياسي و مذهبي را از زمين به آسمان ها و آن سوي ابرها مي خواندند و با مبارزات بي خطر و دشنام ها و شعارهاي تند بي ضرر، در حمله به خدا و فردا و تقدير و ستاره و چرخ كجمدار و روزگار غدار عقده گشايي مي كردند!

آثار گونه گون جلد اول صفحات 66 و 67

خیلی به دنبال تعبیر عشق های زمینی از نظر دکتر گشتم تا بالاخره در همان کتابی که آن بالا نامش را برده ام یافتم:

ویژه ولنتاین==‌>عشق یعنی زمانی که شاش طرفین کف کند!!!!!!!!!!!


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,



موقتا بپذيريد
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 700
نویسنده : TAKPAR
  • «ای آزادی،

تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می‌ورزم، بی‌تو زندگی دشواراست، بی‌تو من هم نیستم؛ هستم، اما من نیستم؛ یک موجودی خواهم بود توخالی، پوک، سرگردان، بی امید، سرد، تلخ، بیزار، بدبین، کینه دار، عقده‌دار، بیتاب، بی روح، بی‌دل، بی روشنی، بی شیرینی، بی‌انتظار، بیهوده، منی بی تو یعنی هیچ!... ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می‌کشد بیزارم. ای آزادی، چه زندان‌ها برایت کشیده ام! و چه زندان‌ها خواهم کشید و چه شکنجه‌ها تحمل کرده‌ام و چه شکنجه‌ها تحمل خواهم کرد. اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم علی است، مرد بی‌بیم و بی‌ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مردي که هفتاد سال برای آزادی نالید. من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی و چه می‌کنی؟ تا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟...»

    • از کتاب خود سازی انقلابی ، ص ۱۲۰و۱۳۰

:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,
:: برچسب‌ها: موقتا بپذيريد ,



طرح تحول اقتصادی
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 719
نویسنده : TAKPAR

وقتی یک بحران روحی یا فکری در جامعه ای پیدا می شود باید به عامل اقتصادیش پرداخت.یعنی باید دید که این بحران معلول چه عوامل اقتصادی می باشد.عکس این را هم باید بررسی کرد.یعنی وقتی یک تغییر و تحول اقتصادی را در جامعه ای مورد بررسی قرار می دهیم باید به آثار روانی که این تغییر اقتصادی  بدنبال خواهد داشت بپردازیم.

 

بحران فکری و روحی و بدبینی های شدیدی که در قرون ۷ و ۸ و ۹ در ادبیات و شعر ایران می بینیم و آنهمه تلخ بینی و تلخ اندیشی و دردهای شدید معنوی و روحی ناشی از چیست؟می بینیم برای اولین بار مغول اسکناس (چاو) منتشر کرد.ورود اسکناس در یک کشور بدون داشتن فرهنگ و زمینه ی پولی (که اقتصادش بازاری و مبادله کالاست) بی شک ناگهان یک ضربه به تمام تبادلات اقتصادی می زند و بقدری بحران آمیز است و اثرش بقدری روی اقتصاد و روابط اجتماعی و بازار شدید است که نمی توان اثرات فکری و روحی آن را روی افراد نادیده گرفت.

و اینست که کالای مصرفی من گرانتر بدستم می رسد.بنابراین با آنکه ظاهرا گروه های فعال و تازه و کارهای نو بوجود آمده می بینیم که هیچ اثری در بالا بردن درآمد ملی جز بالا بردن قیمت ها ندارد.

تاریخ تمدن جلد ۲ صفحه ۶۶

*اونایی که می گفتن حرف های شریعتی بدرد زمان خودش می خوره و الآن حرف هاش کاربردی نداره لطف کنن برن دهنشون رو آب بکشن*


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,



حکایت تقلید
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1144
نویسنده : TAKPAR

من فقط یک مثال در زمینه تقلید می زنم شما تا آخرش را می خوانید:

 

شکارچیان اروپا برای شکار میمون سالم و زنده به جنگل می روند میمون ها در آن طرف رودخانه هستند و شکارچیان این طرف رودخانه, قبلا جلوی درختها و یا رودخانه ای که محل آمد و شد میمون هاست کاسه های سریشم می گذارند خودشان هم شبیه به همان کاسه ها را آن طرف تر می چینند منتهی کاسه های پر از آب را ! کنار آن ها می نشینند.

میمون ها هم می آیند کنار کاسه ها – کاسه های سریشم – می نشینند.شکارچی ها دست در کاسه می کنند سپس دست هایشان را بلند می کنند میمون ها هم همین کار را می کنند اینها مدتی نگه می دارند, میمون ها هم نگه می دارند بعد درست مثل تیمم می گذارند روی پیشانی آن ها هم می گذارند روی پیشانی, این ها دستهایشان را می کشند روی چشم ها و صورتشان آن ها هم می کشند, این ها رو به خورشید می ایستند ان ها هم می ایستند, خوب خشک می شود !

اما بعد که می خواهند چشم هایشان را باز کنند باز نمی شود ! و شکارچی ها می روند و می گیرندشان !

                                                                                                                  روشن شد!

 


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,



جملات قصار
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1102
نویسنده : TAKPAR

1: دو بیگانه هم درد از خویش بی درد یا نا هم درد با هم خویشاوندترند

 

.2:انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته

3:آن گاه که تقدیر واقع نگردید از تدبیر نیز کاری ساخته نیست.

4:مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

5:اساسا <<خوشبختی>> فرزند نامشروع <<حماقت>> است.

6: اگر توانستی (( نفهمی)) می توانی خوشبخت باشی !

7:جامعه دو طبقه دارد: 1:طبقه ای که می خورد و کار نمی کند 2:طبقه ای که کار می کند و نمی خورد.

8:چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است.

9:تمام بدبختی های آدم مال این دو کلمه است یکی داشتن و یکی خواستن

10:چقدر ندانستن ها و نفهمیدن ها که از دانستن ها و فهمیدن ها بهتر است.

11:کیست که تنها آروزی همیشگی اش در این جهان این باشد که تنها چیزی را که از این جهان آرزو می کند از دست بدهد؟

12:آن ها که از در می آیند و می روند چهارپایان نجیب و ساکت تاریخ اند حادثه ها را تنها کسانی در زندگی آدمی آفریده اند که از پنجره ها بیرون جسته اند و... یا به درون پریده اند.

13:چقدر دعا می کنم که: بعضی اصوات را نشنونی بعضی رنگ ها نبینی بعضی افکار را نفهمی بعضی حالات را حس نکنی

14:با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش.

15:وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی هرکجا که خواهی باش چه در نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است

16:حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند.

17:این سه راهی است که در پیش پای هر انسانی گشوده است: پلیدی پاکی پوچی

18:شرف مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یک بار لکه دار شد دیگر هرگز جبران پذیر نیست

19:چقدر دوست دارم این سخن مسیح را « از راه هایی مروید که روندگان آن بسیارند از راه هایی بروید که روندگان آن کم اند»

20:آدم بالاخره می میره حالا من به اسهال خونی بمیرم بهتره یا به خاطر حرفم؟

21:آن جا که عشق فرمان می دهند محال سر تسلیم فرو می آرد.

22:چاپلوسی یونجه لطیفی است برای درازگوشان دمبه دار خوشحال

23:گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشم ها نفهمند

24:پروانه ی شمع اگر هم چون مرغ خانگی نه بر گرد شمع که در پی خروس می رفت زندگی در زیر پایش رام می گشت و آسمان بر بالای سرش به کام

25:من از دو کار نفرت دارم : یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست و یکی هم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود جوش زدن که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله شرم دارد.

26:برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن و یاس انسان امروزه یاسی است ناشی از آگاهی اش به خویش و خوش بینی انسان در تاریخ زاییده ی جهلش نسبت به خویش است

27:زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

28:دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند یکی شور مذهبی است یکی شعور مذهبی.که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد

29:هرکس – نه تنها – به میزان معلوماتی که دارد عالم نیست بکله به میزان مجهولاتی که در عالم احساس می کند عالم است.

30:انسان به میزان برخورداری هایی که در زندگی دارد انسان نیست بلکه به اندازه نیازهایی که در خود احساس می کند انسان است

31:برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود.

32:چقدر این قفس برایم تنگ است. من تاب تنگنا ندارم !


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,
:: برچسب‌ها: جملات قصار ,



سیمون دوبوار
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1117
نویسنده : TAKPAR

خانم سیمون دوبوار یک زن بی خدا بی مذهب و... است و بی عقد و بی نکاح و... با ژان پل سارتر زندگی می کند و معلوم است چه تیپ زنی است !

 

جمیله را در الجزایر شکنجه می دادند.(( ژیزل حلیمی)) آمد و او را دید. سپس دو نفری آمدند و برنامه گذاشتند که ((ژیزل)) خود را به عنوان وکیل جمیله معرفی کند. آن ها قبولش نکردند سیمون با شهرت خودش و سارتر - که نویسنده های معروف دنیا هستند - به قدری نظام و رژیم فرانسه را بمباران کرد که مجبور شدند وکالت نامه جمیله را به دستش دهند و او به شکنجه خانه رفت و با جمیله نشست و جمیله همه آن فاجعه هایی که بر سرش آورده بودند یکی یکی به او گفت. ((ژیزل)) به پاریس آمد و به سیمون دوبوار گفت و او - با آن قلمش که هر کلمه اش را دنیا یک میلیون دلار می خرد - به برج ایفل رفت و فاجعه را به گوش همه دنیا رساند که دوگل را با همه فخر و عظمت و مجبوبیتش به لجن کشاند.

گفت : (( آقای ژنرال اعتراف کن که در زیر حکومت تو انسان شکنجه می شود بنابراین تو وارث انقلاب فرانسه نیستی ، وارث قداره بندهای دوره رژیم سابق هستی ! ))

یقه اش را گرفت به قدری که آخر از او اعتراف گرفت و او گفت : (( امکان دارد چنین چیزی باشد! ))

 پانوشت : سیمون دوبوار نویسنده فرانوسوی ( ۱۹۰۸-۱۹۸۶ میلادی)


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,
:: برچسب‌ها: سیمون دوبوار ,



عقل
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1215
نویسنده : TAKPAR

اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب .

و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس .

و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو .

و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی! بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل...

منبع : وبلاگ زیتون


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,
:: برچسب‌ها: عقل ,



روش تعلیم و تربیت
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1157
نویسنده : TAKPAR

ممکن است بگویند که من املم ، کهنه پرستم ، مرتجعم...اما هرچه می خواهند بگویند ، من که هم کهنه ترین کهنه ها را و هم نوترین نوها را می شناسم و خود در هر دو دنیای دور از هم و متناقض با هم بسیار آموخته ام و اندوخته ام ،  می دانم که شلاق و کشیده و مشت چه نقش سازنده و نیرومندی را در تعلیم و بخصوص تربیت بازی می کند و حیف که دست های معلم را بسته اند و مسوولیت خطیر و پیچیده و دشوار تعلیم و بخصوص تربیت را تنها بر دوش های ناتوان و لرزان کلمات نهاده اند ، آن هم نه کلمات زنده : کلماتی که از سر زبان برمیخیزند بلکه کلمات مرده : کلماتی که از نوک قلم بیرون می ریزند.

آنها که در ارزش شیوه تعلیم و تربیت من تردید دارند و زبان تازیانه را و اثر کشیده را در پرورش یک روح منکرند ، کسانی اند که نه هرگز قدرت و شایستگی شلاق کشیدن بر شاگردی را داشته اند و نه هرگز ارزش و شانس شلاق خوردن از معلمی را. نه معلم خوبی بوده اند و نه شاگرد خوبی.

کسانی اند که خلوص دوستی پس از یک دشمنی ، شور آشتی پس از یک قهر ، استواری پیوستی را پس از یک گسستن ، صمیمیت یک نزدیکی پس از یک دوری ، استحکام یک بستن پس از یک بریدن ، تجدید آشنایی پس یک بیگانگی ، عشق پس از یک کینه ، نشئه امید پس از یک ناامیدی ، شوق بازیافتن پس از یک گم کردن ، زیبایی رام کننده و افسونگر لبخندی پس از یک گریه ، لذت تصنیف پس از نصیحت و بالاخره اعجاز شگفت آور نوازش پس از یک تنبیه را نمی شناسند ، احساس نکرده اند ، این ها هیچ چیز را نمی شناسند ، هیچ چیز را احساس نمی کنند.

گفت و گوهای تنهایی ، جلد دوم ، صفحه 851

پ.ن : گفته های احسان شریعتی در مورد اصلاح طلبان


:: موضوعات مرتبط: سخنان ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر , ,
:: برچسب‌ها: روش تعلیم و تربیت ,



از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟
نوشته شده در پنج شنبه 23 تير 1390
بازدید : 1927
نویسنده : TAKPAR

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از 19 سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به 50 کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان 32
ساله مسلمان سیاه پوست!


:: موضوعات مرتبط: طﻨﺰ و ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ , مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست ؟ ,



بازدید : 2391
نویسنده : TAKPAR


گفت‌و‌گوی خواندنی با علی عبدالمالکی، درباره شایعات اخیر و آلبوم؛





برای خواندن به ادامه مطلب رجوع کنید


                                   


:: موضوعات مرتبط: ﻣﻮﺳﯿﻘﻲ , ,
:: برچسب‌ها: گفت و گوی جدید و خواندنی از علی عبدالمالکی , گفت و گوی جدید و خواندنی علی عبدالمالکی , مصاحبه 89 علی عبدالمالکی , مصاحبه سال 1389 علی عبدالمالکی , مصاحبه علی عبدالمالکی , مصاحبه علی عبدلمالکی , مصاحبه علی عبدولمالکی , مصاحبه جدید علی عبدالمالکی , آخرین مصاحبه علی عبدالمالکی ,



بازدید : 1876
نویسنده : TAKPAR
آهنگ جديد و فوق العاده زيبا و شنيدنی علی عبدالمالكی به نام حقيقت ...l Exclusive l

( ترانه : نيلوفر حسينی خواه / آهنگ : علی عبدالمالكی / تنظيم : شاهين خسروآبادی )
( پخش اختصاصی از سایت علی عبدالمالکی )

 


:: موضوعات مرتبط: ﻣﻮﺳﯿﻘﻲ , ,
:: برچسب‌ها: علی عبدالمالکی - حقیقت , آهنگ حقیقت علی عبدالمالکی , آهنگ حقیقت از علی عبدالمالکی , آهنگ جدید , فوق العاده زیبا و شنیدنی علی عبدالمالکی با نام حقیقت تنظیم : شاهین خسرو آبادی , AliAbdoMaleki , Haghighat ,



بازدید : 2108
نویسنده : TAKPAR

آهنگ جديد ، خارق العاده زيبا و شنیدنی علی عبدالمالكی به نام دردت به جونم ...

  ( با 2 تنظيم متفاوت از على عبدالمالكى و شاهين خسرو آبادى
)



دردت به جونم


:: موضوعات مرتبط: ﻣﻮﺳﯿﻘﻲ , ,
:: برچسب‌ها: آهنگ جديد , فوق العاده زيبا و شنیدنی علی عبدالمالكی به نام دردت به جونم , با 2 تنظيم متفاوت از على عبدالمالكى و شاهين خسروابادى توضیح: آهنگ با تنظیم علی عبدالمالکی دزدی میباشد , ورژن اصلی آهنگ را میتوانید با تنظیم شاهین خسرو آبادی دانلود نمایید ,



بازدید : 1733
نویسنده : TAKPAR

آهنگ جديد و فوق العاده زيبا و شنيدنی علی عبدالمالکی به نام حتی ...

( ترانه : علی عبدالمالکی / آهنگ : علی عبدالمالکی / تنظيم : استاد الـيـاس شـــيــرزاد )

 


:: موضوعات مرتبط: ﻣﻮﺳﯿﻘﻲ , ,
:: برچسب‌ها: آهنگ جديد و فوق العاده زيبا و شنيدنی علی عبدالمالکی به نام حتی , , , ( ترانه : علی عبدالمالکی / آهنگ : علی عبدالمالکی / تنظيم : استاد الـيـاس شـــيــرزاد ) ,